آقای رئیس

مجموعه گاه نگارها و یادداشت ها

آقای رئیس

مجموعه گاه نگارها و یادداشت ها

کافه اریک

 

تو باید هر روز یک بار با خویشتن خویش به جنگ برخیزی و در این کار نباید برای شکست و پیروزی اهمیت قائل شوی چرا که آن به حقیقت مربوط میشود نه به تو . 

  

زیر سنگ

  

 

 

بعضی وقتها باید یک نفس عمیق کشید و به زندگی ادامه داد  . 

 

اعتراف ( نسخه یک )

در زندگی هر کسی روزها و ساعتهایی هستند که با سایر لحظات متفاوتند  

گاهی و فقط گاهی حتی برای یک بار در یک لحظه خاص در زندگی اتفاقی خواهد افتاد که گذشته و اینده را متحول میکند . 

"تصادف" نیست به معنی یک اتفاق غیر معمول نه بلکه کاملا از قبل طراحی شده است و در مکان و زمان خاصی قرار گرفته است ... 

و من یک بار به ان برخوردم و تنها یک بار . 

در آغوشش گرفتم پذیرفتمش و خواستم در تمام لحظات و همه مکانها در کنارش باشم ... 

و حالا زمان آن رسیده به تمام ساعتها و ثانیه به همه مکانها به همه موجودات حتی به تو ,ثابت کنم که گم نشده ام و هیچ آدرسی را اشتباه نرفته ام, برای رسیدن به تو !  

و برای رسیدن به تو, همه ساعتها از حرکت ایستاده اند همه مکانها تاریک و خاکستری است و تنها تو در لحظه دقیق خود میدرخشی , . 

 من در پستوی تاریک تنهای خود میدیدم که سوسو میزدی و گرم میکنی دل ناامیدم را که در ورطه تاریک خود سرد میشد و چه امید دل انگیزی که در آخرین ثانیه های مرگم دستان بخشنده ات زندگی بخشید به لبهای خاموشم که جز بیهودگی چیزی نداشت برای حرکت و آموختی تا بگوید باران تا بگوید عشق تا بگوید زندگی.  

کاش میدانستی  حتی اگر بارانی نبارد , شراب گونه هایت تا همیشه سیرابم خواهد کرد .  

و اینها را برای تو مینویسم تا بدانی دوستت دارم تا بدانی فراموشت نخواهم کرد . 

و انقدر خواهم نوشت تا جوهری نماند تا جانی نماند که ایثار شود تا اشکی نماند که بلغزد از چشمان متروکم تا تنی نباشد که بمیرد برای تو . 

 

freedom glory project

اگر از همه حنجره ها خون ببارد   

اگر انقلابی ترین خیابانها بوی خون بگیرند   

شاید و تنها شاید !

مشق مشقت بار شب

توی کتاب دوم دبستان نوشته بود آن مرد با اسب آمد ! 

اون موقع نمیدانستم پیاده ها میجنگند پیاده ها میمیرندتا مردی بیاید ! با اسب . 

آن مرد آمد آن مرد با اسب آمد اما پیاده ها جا ماندن ! کشته شدند و نامی از آنها در هیچ کتابی ننوشتند .

الف لام میم

 هر غلطی دلتان خواست انجام می دهید؟! ٬و توبه میکنید ؟!!! 

 و خداوند خیلی زرنگتر از شماست .  

زندگی من سراسر عشق بود !

 

همه عاشق بودند عاشق کسی دیگر ! 

 

پ.ن : توی فعلهای عاشقانه ای که در زندگی من صرف شد از حال استمراری خبری نبود هرچه بود ماضی بعید , گذشته دراماتیک استمراری...!